http://s1.picofile.com/file/8264523168/_DSC0028.jpg

✌ ضـــ ــد د خــ ــــــمــــــ ـــلــ ـــا✌
پــــــــــــــــســ رااااااا علیه دختـــــــــــــــــــراا

 

سـلامتـیه هــمه اونـایی کــه خـوبی کـردن ولـی بــدی دیـــدن...!!


رفـــاقــت کــردن ولــی نــارفـیقــی دیـــدن.!!. .

راســت گــفتــن ولـی دروغ شــنـیدن.!!.

واســـه هــمه دســت رفــاقــت دراز کــردن ولــی رو دســت خـــوردن.!!..

هـــیچ کــس رو تــنها نــذاشــتن ولی تــنهــا مـــونـــدن..!!

ولـــی تـــوی خــلـوت خــودِشــون مــوقــع دعا کردن واســـه تــک تــک

اون نــامــردا آرزوی ســـلامـــتی کردن..._.._..._.!!!!


برچسب‌ها: ادامه مطلب
+ سه شنبه 19 خرداد 1394برچسب:, ساعت 14:22 توسط ☞☠ErFaN☠☜


 

آرنجهاش رو گذاشت روی میز

دستهایش رو مشت کرد و برد زیر چونه ش

گفت یک چیز بپرسم ؟!

چای ام رو سر کشیدم و گفتم البته

گفت اتفاق بدی در زندگیت افتاده که اینقدر غمگینی ؟!

سرد ام شد ، استکان را با دقت روی نعلبکی گذاشتم و کمی چرخوندمش

سرم رو کمی بالا آوردم و خیره شدم تو چشماش

پر بود از شوق شنیدن داستان ام

و من بر عکس تمایلی برای گفتن نداشتم

و تمام درد سی سال زندگی ام رو باید در یک جمله می گفتم

گفتم

آره ، اتفاق بدِ زندگیِ من تولد ام بود !

ابروهاش رو با تعجب داد بالا

گفتم

من از روزی که به دنیا اومدم زیادی بودم برای دنیا

کمی جا به جا شد تا بهتر و دقیق تر گوش کنه


برچسب‌ها: ادامه مطلب
+ سه شنبه 19 خرداد 1394برچسب:, ساعت 14:17 توسط ☞☠ErFaN☠☜

کُشنده است ؛

آن سکوت تلخی که بعد از هر خنده ی شیرین مینشیند روی لبانت

میدانی کدام را میگویم !

همان که بعد از کُلی خنده یک دفعه محکم میزند توی دهانت

طعم خنده را با زهر کشنده ای به قدمت یک عمر گریه پر میکند

ناگاه سر ات را می اندازی پایین

خیره میشوی به گلهای قالی

از جمع کناره میگیری و میروی یک گوشه و دست میکنی در جیب ات

یک سیگار در می آوری و روشن میکنی و محکم دودش میکنی

با خودت میگویی چرا همیشه خنده های من تلخ اند . چرا خدایا ؟!

و آرام و تنها لای دود سیگارت فقط سکوت میکنی و نابود میشوی

و به همه چیز فکر میکنی جز آنکه به چیزی فکر کنی ...

گفتم که کُشنده است ... نگفتم ؟!


☞☠ErFaN☠☜

 

 


برچسب‌ها: ادامه مطلب
+ سه شنبه 19 خرداد 1394برچسب:, ساعت 14:12 توسط ☞☠ErFaN☠☜


تا اخر بخون خیلی جالبه

ﭘﺴﺮ : ﺿﻌﯿﻔﻪ ! ﺩﻟﻤﻮﻥ ﺑﺮﺍﺕ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ... ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ ﺯﯾﺎﺭﺗﺖ ﮐﻨﯿﻢ !
ﺩﺧﺘﺮ : ﺗﻮ ﺑﺎﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻔﺘﯽ ﺿﻌﯿﻔﻪ؟؟؟
ﭘﺴﺮ : ﺧﻮﺏ ... » ﻣﻨﺰﻝ« ﺑﮕﻢ ﭼﻄﻮﺭﻩ ! ؟
ﺩﺧﺘﺮ : ﻭﺍﺍﺍﺍﯼ ... ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ !!!
ﭖ : ﺑﺎﺷﻪ ... ﺑﺎﺷﻪ ... ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ » ﻭﯾﮑﺘﻮﺭﯾﺎ« ﺧﻮﺑﻪ ؟
... ﺩ : ﺍﻩ ... ﺍﺻﻼ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﻗﻬﺮﻡ .
ﭖ : ﺑﺎﺷﻪ ﺑﺎﺑﺎ ... ﺗﻮ » ﻋﺰﯾﺰ ﻣﻨﯽ « ، ﺧﻮﺏ ﺷﺪ؟ ... ﺁَﺷﺘﯽ؟
ﺩ : ﺁﺷﺘﯽ، ﺭﺍﺳﺘﯽ ... ﮔﻔﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ؟
ﭖ : ﺩﻟﻢ !... ؟ ﺁﻫﺎ ﯾﻪ ﮐﻢ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﻪ !... ﺍﺯ ﺩﯾﺸﺐ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ .
ﺩ : ... ﻭﺍﻗﻌﺎ ﮐﻪ !!!...
ﭖ : ﺧﻮﺏ ﭼﯿﻪ ... ﻧﻤﯿﮕﻢ ... ﻣﺮﯾﻀﻢ ﺍﺻﻼ ... ﺧﻮﺑﻪ ! ؟
ﺩ: ﻟﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻭﺱ ...
ﭖ : ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ ... ﺿﻌﯿﻔﻪ ! ﺍﯾﻦ ﻧﻮﺑﻪ ﺍﮔﻪ ﻗﻬﺮ ﮐﻨﯽ، ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺎﺯﮐﺶ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻫﺎ !
ﺩ: ﺑﺎﺯﻡ ﮔﻔﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﺭﻭ !... ؟؟؟
ﭖ : ﺧﻮﺏ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺧﻮﺩﺗﻪ !... ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺫﯾﺖ
ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ... ﻫﯽ
ﻧﻘﻄﻪ ﺿﻌﻒ ﻣﯿﺪﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ !


برچسب‌ها: ادامه مطلب
+ سه شنبه 19 خرداد 1394برچسب:, ساعت 13:51 توسط ☞☠ErFaN☠☜

 

 


میخوای بری عشقم؟؟؟

باشه مشکلی نیست...

فقط میخوام بهت یه حرفیو بزنم...

فقط یه چیز یادته؟؟

یادته حالت بدبود؟؟

یادته از همه متنفر بودی؟؟

یادته عشقتو زیر پاش خرد کرده بود و رفته بود؟؟

یادته از زندگی نا امید بودی؟؟

یادته تو چه وضعیتی پیدات کردم؟؟؟

حالا بامن حالت خوب شد؟؟؟

یادته امید پیدا کردی کنار من؟؟

یادته اینارو؟؟

حالا من بهت وابسته شدم...

حالا من حالم خیلی بده...

خیلی دلم گرفته...

حالم از هرچی آدمه بهم میخوره

از همه ی ادما متنفرم...

حالا من از زندگیم نا امیدم عشقم...

کجایی گلم؟؟

رفتی بی معرفت؟؟؟

فقط یه عروسک میخواستی که باهاش بازی کنی؟؟؟

باشه مشکلی نیست...

حتی خدافظی هم نکردی...

خواستم یادت بندازم خیلی نامردی کردی در حقم...

خییییییییییییییییلی گلم...

خواستم یادت بندازم هرزگی فقط به تن فروشی نیست...

وقتی به دروغ میگی دوستت دارم هرزه ای عشقم...

خدافظ...

نقطه سر قبر...

 


برچسب‌ها: ادامه مطلب
+ سه شنبه 19 خرداد 1394برچسب:, ساعت 13:36 توسط ☞☠ErFaN☠☜

 

 

 

 

 

 


وقتی بمیرم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد...

 

 

نه جایی بخاطرم تعطیل میشود نه در اخبار حرفی زده میشود...

 

 

نه خیابانی بسته میشود نه در تقویم خطی به اسمم نوشته میشود...

 

 

تنها موهای مادرم کمی سپیدتر میشود...

 

 

پدرم کمی شکسته تر...

 

 

اقواممان چن روز آسوده از کار...

 

 

دوستانم بعد از خاکسپاری موقع خوردن کباب آرام آرام خنده هایشان شروع میشود....

 

 

راستی...عشقم را بگو...

 

 

هه...

 

 

او هم با خنده هایش در آغوش دیگری مرا از یاد میبرد...

 

 

من فقط تنها گورکنی را خسته میکنم...

 

 

و مداحی که الکی از خوبی های نداشته ام میگوید...و اشک تمساح میریزد...

 

 

و در آخر...

 

 

من می مانم و گورستان سرد و تاریک...

 

 

و غم همیشگی ام که همراهم می ماند

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


شب تولدم همه گفتن آرزو بکن شمعتو فوت کن .....

 

 

چشمامو بستمو آرزو کردمو شمع فوت کردم ......

 

 

مامانم گفت من میدونم چی آرزو کردی پول .....

 

 

خواهرم گفت ماشین ....

 

 

دوستام گفتن ی عشق پولدار و خوب.....

 

 

من به همشون فقط خندیدمو نگاه کردمو تو دلم گفتم.....

 

 

آرزو کردم شمع تولد سال دیگه ام رو سنگ قبرم روشن کنید و جای من باد شمعو خاموش کنه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سکوت گورستان را میشنوی؟؟؟دنیایت ارزش شکستن دلم را نداشت

 

 



 


برچسب‌ها: ادامه مطلب
+ دو شنبه 18 خرداد 1394برچسب:, ساعت 23:39 توسط ☞☠ErFaN☠☜


احساسمـ مُـــرد

پُشـــت یــڪ بُغض

بُغضـــے بـ ه تلخـے نگـــاهـت

بـ ه تلخے حــرف ـهـاے نگُفتـ ه امـ

بـ ه تلخـے آرزوهـاے بـر بــاد رفـتـ ه

ڪــــاش

ڪـــاش ایـن بُغض تــرڪ بــر مـے داشـت. .

 

 


برچسب‌ها: ادامه مطلب
+ دو شنبه 18 خرداد 1394برچسب:, ساعت 23:28 توسط ☞☠ErFaN☠☜